امیر

سلام

امیر

سلام

بغداد خواستار بازگشت سوریه به اتحادیه عرب شد

خبرگزاری فارس: بغداد خواستار بازگشت سوریه به اتحادیه عرب شد

وزیر خارجه عراق خواستار پس دادن کرسی سوریه در اتحادیه عرب شد و گفت: باید در تصمیمات مربوط به تعلیق مشارکت هیات‎های سوریه در نشست‎های اتحادیه بازنگری شود.

کی‌روش: نمی‌توانم بدون توافق قراردادم را با ایران لغو کنم

خبرگزاری فارس: کی‌روش: نمی‌توانم بدون توافق قراردادم را با ایران لغو کنم

سرمربی تیم‌ملی فوتبال کشورمان پاسخ نهایی خود را به فدراسیون فوتبال آفریقای جنوبی داد. 


ادامه مطلب
[ سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ] [ 19:49 ] [ سربازولایت ]

نکاتی جالب از زندگی آلبرت اینشتین

دانستن نکات جالبی از زندگی شخصی نابغه قرن، آلبرت اینشتین خالی از لطف نیست.

نکاتی جالب از زندگی آلبرت اینشتین آلبرت اینشتین فیزیکدان برجسته آلمانی در سال 1879 متولد شد. او به دلیل ارائه نظریه نسبیت شناخته شد. علیرغم اینکه اینشتین در کودکی کندذهن خوانده می‌شد اما امروز نام او در فرهنگ عامه مترادف هوش زیاد و نابغه به کار برده می‌شود. در مورد زندگی شخصی این نابغه بزرگ نکات جالبی وجود دارد که دانستن آن خالی از لطف نیست.
 
 اینشتین با سری بزرگ متولد شد و مادرش فکر می‌کرد کودکش نقص عضو دارد اما به مرور و با رشد جسمی، اندازه سرش کوچکتر شد. از طرفی نسبت به هم سن و سال‌هایش دیرتر زبان باز کرد. او تا سه سالگی حرف نمی‌زد و پس از آن نیز تا 9 سالگی حرف زدنش عادی نبود به طوری که بسیاری از اطرافیانش به او لقب کندذهن داده بودند.
  •  اینشتین هرگز جوراب نمی‌پوشید او در جوانی به این نکته پی برده بود که شصت پا باعث سوراخ شدن جوراب می‌شود و پس از آن هیچ وقت جوراب به پا نکرد. اینشتین راننده‌ای داشت که همیشه او را برای شرکت در مراسم و سخنرانی‌ها همراهی می‌کرد. او فقط یکبار در طول زندگی رانندگی کرد و آن روزی بود که جایش را با راننده‌اش عوض کرد و از او خواست به جایش در دانشگاهی سخنرانی کند سپس خودش راننده را تا خانه رساند.
  • اینشتین به دانشگاه نرفت. او در سن 16 سالگی در آزمون ورودی دانشگاه پلی تکنیک فدرال سوییس در شهر زوریخ رد شد و از رفتن به دانشگاه بازماند. به نواختن ویولون علاقه داشت و به عنوان یک آماتور ویولون می‌نواخت.
  • او نظریه نسبیت خاص را در سال 1905 ارائه داد و پس از آن ده سال طول کشید تا نظریه نسبیت عام او به نتیجه برسد.
  • او جزو 10 مغز متفکر جهان به شمار می‌رود اما هیچگاه برای دریافت جایزه صلح نوبل کاندید نشد. 
  •  اینشتین در سال 1955 از دنیا رفت. یک کالبدشکاف پس از مرگش مغز او را به سرقت برد و به مدت 40 سال نزد خود نگهداشت تا روی آن مطالعاتی انجام دهد اما هرگز موفق به این کار نشد. او حتی برای نگهداری مغز مجبور شد آن را به چند قسمت تقسیم کند و سرانجام پس از 40 سال آن را به بیمارستان پرینستون که در آن درگذشت بازگرداند.  
 
نکاتی جالب از زندگی آلبرت اینشتین 
 

حدیث رسول اکرم(ص)درباره تهیدستی






رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛

هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

(اصول کافی،ج1،ص30)


چهل‌و‌نهمین روز از بازخوانی صحیفه سجادیه؛ برای دفع حیله دشمنان این دعا را بخوانید


بخشی دیگر از صحیفه سجادیه را با پرداختن به موضوع دفع حیله دشمنان به سفارش امام سجاد (ع) گردآوری و تنظیم شده است.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ دعای چهل‌ونهم صحیفه سجادیه، در ۱۷ فراز برای دفع حیله دشمنان تنظیم است.

آموزه‌های دعا
* وسیله رسیدن به خدا، توحید است.
* امام سجاد(ع) درباره دشمنانش می‌فرماید: چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنی‌اش را بر من برهنه نموده، و دم تیغش را علیه من تیز کرده و سرنیزه‌اش را به قصد حمله بر من تند ساخته و زهرهای کشنده‌اش را به آشامیدنی‌ام آمیخته و مرا آماج تیرهای خود نموده، و دیده مراقبتش از من نخفته، و تصمیم گرفته که به من زیانی رساند.
* امام سجاد(ع) رهایی از دشمن و بی‌اثر شدن شمشیر دشمن و پیروزی بر او را یاری خدا و به قدرت خدا می‌داند.
* هر کس در سایه لطف و حمایت پرودگار پناه گیرد، ستم نمی‌بیند.
* بدکاری بنده، مانع احسان خدا به او نمی‌شود.
* خدا درباره کاری که انجام می‌دهد بازخواست نمی‌شود.
* با تمسک به مقام بلند محمد(ص) و راه روشن علی(ع) می‌توان به خدا نزدیک شد.

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ، وَ رَدِّ بَأْسِهِمْ:
و ازدعای آن حضرت دعا در دفع نیرنگ دشمنان:

إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ، ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَکَ- إِلَهِی- الْحَمْدُ. تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ.
بارالها هدایتم فرمودی ولی به کارهای پوچ پرداختم، و پندم دادی اما سنگدل شدم، و بهترین نعمت به من دادی و نافرمانی کردم، سپس به زشتی گناه آگاهم فرمودی و از آنم بازداشتی و من از آن آگاه شدم، پس از تو آمرزش خواستم و از من درگذشتی، ولی به گناه بازگشتم و تو پوشاندی، پس ستایش توراست ای خدای من. خود را به وادی‌های هلاکت‌افکنده‌ام و به درّه‌های تباهی وارد شده‌ام و با ورود در آن در معرض قهر تو قرار گرفته‌ام، و با فرودآمدن در آن با عقوبتت روبرو شده‌ام.

وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ، وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسی‏ءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ. فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ.
و وسیله‌ام به سوی تو توحید است، و دستگیره‌ام آن است که چیزی را با حضرتت شریک نساختم و با حضرتت خدایی نگرفتم، و اکنون با وجودم به سویت گریزانم، و گریزگاه انسان بدکار و پناهگاه آن که سود خویش را از دست داده و پناهنده شده درگاه توست،  پس چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنیش را بر من برهنه نموده، و دم تیغش را علیه من تیز کرده، و سر نیزه‌اش را به قصد حمله بر من تند ساخته، و زهرهای کشنده‌اش را به آشامیدنیم آمیخته، و مرا آماج تیرهای خود نموده، و دیده مراقبتش از من نخفته، و تصمیم گرفته که به من زیانی رساند، و از آب ناگوار و تلخش به من بچشاند.

فَنَظَرْتَ- یَا إِلَهِی- إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی. فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ، وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ. وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ، وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ، وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ. 
ولی تو -‌ای خدای من - ناتوانی و ضعفم را از تحمل بارهای گران و عجزم را از انتقام‌گرفتن از آن که قصد کارزار - من کرده، و تنهایی مرا در برابر بسیاری عدّه کسانی که با من دشمنی نموده، و در حال بی‌خبری من در کمین گرفتار کردن من نشسته‌اند در نظر گرفتی، پس به نصرتم آغاز کردی، و پشتم را به قدرتت محکم نمودی، آنگاه حِدّت او را شکستی، و پس از آنکه در جمع کثیری بود وی را تنها گذاشتی، و مرا بر او پیروز نمودی، و تیری را که به سوی من نشانه گرفته بود به سوی خودش بازگرداندی، و بدون اینکه خشمش تسکین یابد، و آتش کینه‌اش فرو نشیند، او را بازگرداندی، تا سر انگشتان خود را به دندان گزید، و رخ برتافت در حالی که لشکرش از هم پاشید و چه بسا متجاوزی که با حیله‌های خود درباره‌ام ستم کرده، و دامهای شکارش را برایم پهن کرده، و همّت خود را بر زیر نظر داشتن من گماشته، و چون درنده‌ای که به انتظار به دست آوردن فرصت برای شکارش کمین نماید در کمین من نشسته، در حالی که خوشرویی چاپلوسی را برایم اظهار می‌کرد، و با شدت خشم مرا می‌پایید.

فَلَمَّا رَأَیْتَ- یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ- دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیهِ، أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا، وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ. وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ، وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ، وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ، وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ، وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ. فَنَادَیْتُکَ- یَا إِلَهِی- مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ.
و چون تو -‌ای خدای من که والا و برتری - فساد باطن و زشتی آنچه را در دل داشت دیدی، او را با مغز در آن گودالی که برای شکار کنده بود درانداختی، و در پرتگاه ساخته‌اش افکندی، تا پس از طغیانش ذلیلانه در بند دامی که خیال داشت مرا در آن ببیند درافتاد، و اگر رحمت تو نبود آنچه بر سر او آمد نزدیک بود بر سر من آید. و چه بسا حسودی که به سبب من اندوه گلوگیرش شد، و شدت خشم همچون استخوان در گلویش گیر کرد، و با نیش زبان مرا اذیت کرد، و مرا به عیوب خودش طعنه زد، و آبرویم را آماج تیر حسادت کرد، و مسائلی بر من بست که دائم در خودش بود، و از روی نیرنگ بر من خرده گرفت، و با فریبش آهنگ من نمود،  آنگاه -‌ای خدای من - فریادخواهانه تو را صدا زدم، در حالی که به سرعتِ مستجاب‌شدن دعا اطمینان داشتم، و آگاه بودم که هرکس در سایه حمایتت جا گرفت ستم نبیند، و هر که به پناهگاه انتقام تو پناه برد او را وحشتی نباشد، و تو مرا به قدرت خود از شر او نگاهداشتی.

وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا. وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ. کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ، وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ، لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ، وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ، لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ. 
و چه بسا ابرهای گرفتاری که از من برطرف فرمودی، و ابرهای نعمت که بر من باراندی، و چه جویبارهای رحمت که روان ساختی، وعافیت که بر من پوشاندی، و چشمه‌های حوادث که به خاک انباشتی، و پرده‌های غم که برطرف کردی. و چه بسا گمان نیکو که آن را تحقق دادی و تهیدستی که جبران فرمودی، و درافتادنی که بلند کردی، و بیچارگی که از میان برداشتی،  تمام اینها از روی تفضل و انعام تو بوده، و در همه آنها من در گناهان دست و پا می‌زدم، اما بدکرداری من تو را از کامل کردن احسانت بازنداشت، و این احسانت مرا از ارتکاب علل خشم تو منع ننمود، تو در انجام برنامه خود مسئول نیستی.

وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ- یَا مَوْلَایَ- إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ- إِلَهِی- مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ. هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ.  اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ، وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ  فَهَبْ لِی- یَا إِلَهِی- مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
و همانا از تو درخواست شد عطا کردی، و درخواست نشد و آغاز به بخشش نمودی، و - فضلت طلبیده شد و کم نگذاشتی، تو خودداری کردی‌ای مولای من مگر از احسان و اکرام و تفضل و انعام، و من خودداری کردم مگر از درافتادن در محرمات، و تجاوز از حدودت، و غفلت از تهدیدت. پس حمد مخصوص توست‌ای خدای من: مقتدری که مغلوب نمی‌گردی، و مهلت دهنده‌ای که - شتاب نمی‌کنی. این مقام کسی است که به فراوانی نعمت‌ها اعتراف نموده، و آن را به تقصیر مقابله کرده، و درباره خود به ضایع کردن همه امورش گواهی داده است. بار خدایا به وسیله مقام بلند محمدی، و ولایت روشن علوی به تو تقرب می‌جویم، و به واسطه آن دو به سویت رو می‌کنم که مرا از شر فلان و فلان پناه دهی، زیرا این پناه دهی در جنب توانگریت تورا دچار مضیقه نمی‌کند، و در جنب قدرتت تورا به زحمت نمی‌اندازد، و تو بر همه چیز توانایی. پس، از رحمت و دوام توفیق خود بهره‌ای به من بخش که آن را نردبان رسیدن به خشنودی تو کنم، و به سبب آن از عقوبتت ایمن گردم،‌ای مهربان‌ترین مهربانان.



انتهای پیام/